نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
زمانی نوشتن مطالب وبلاگم رو خودم (نازنین فاطمه) به عهده گرفتمزمانی نوشتن مطالب وبلاگم رو خودم (نازنین فاطمه) به عهده گرفتم، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 ماه و 25 روز سن داره
فنچ های خوشگلم✨🪐فنچ های خوشگلم✨🪐، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

🤍𝐈𝐂𝐄 𝐁𝐄𝐀𝐑

🤍𝐈𝐂𝐄 𝐁𝐄𝐀𝐑

(◍•ᴗ•◍)

Welcomto my blog🪐🙂

? 𝐖𝐡𝐚𝐭 𝐚𝐦 𝐈

🤍𝐍𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧 𝐅𝐚𝐭𝐞𝐦𝐞𝐡

🤍𝐈𝐒𝐓𝐉

🤍𝐀𝐧𝐢𝐦𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫

🤍𝐋𝐨𝐯𝐞 = 𝐁𝐨𝐨𝐤

🤍𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰, 𝐥𝐢𝐤𝐞, 𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭

سلام

سلامممم خب بله من سرما خوردم😐 و همین دیروز امتحان ریاضی داشتمممم اخه نمیدونم کدوم معلمی میاد هفته اول سال امتحان بگیره، خدایی کی میاد امتحان بگیرههههه؟  خب بگذریم 🥲 خب شماها چه خبر؟  راستی بچه ها چیزی شده؟ چون هیچکدومتون دیگه نمیایین اینجا؟:(
9 مهر 1402

...

سلام بچه ها چطورین؟  خب اول از این که اومدم شمال یه جایی بابام خریده بود تو شمال اومدیم اونجا بعدش ما امروز راه افتادیم اومدیم مامان بزرگم اینا دیشب اومدن مامانبزرگم دیشب که اومده بودن وقتی میخواستن بخوابن در ویلا رو قفل میکنن بعدش صبح که ما اومدیم در زدیم مامانبزرگم از پنجره اومد گفت قفل در باز نمیشه ما این تو موندیم😐😂 بعدش دیگه بابام گفت بزار من از در بالکن برم تو امدیم پشت حیاط یادمون افتاد اینجارو دادیم دیوار کشیدن برای اینکه دزد چیزی نیاد دیگه بابامو به زور از روی دیوار بالکن فرستادیمش تو دورباره بابام به زور از بالکن اومد بیرون بعدش هیچی دیگه اونا تو مونده بودن ما بیرون 😐یکی از دایی هام اینجا گیر کرده بود اون یکی رفته بودن و...
3 شهريور 1402

خاطرات این چند روز

خب اول تاسوعا و عاشورا رو بهتون تسلیت میگم🖤 خب ما دیروز از خواب بیدار شدم رفتم لباس عروسکم رو تنش کردم(چون شب قبلش یادم رفته بود لباس تنش کنم😂😐) خب بعدش با کالسکه جدید خواهرم رفتیم بیرون یکم قدم بزنیم و دسته هارو تماشا کنیم گفتیم بریم یه سری به مامان بزرگم بزنیم که متاسفانه خونه نبود و مسجد بود 🥲 وقتی هم برگشتیم بابام داشت میرفت بیرون بعدش داداشم یه عالمه گریه کرد که من میخواستم با بابا برم بیرون😐 بعدش بختطر اینکه بیرون خیلی گرم بود🥵مامانم یه اسموتی ملون درست کردش 🧋بعدشم مه دیگه شب شد ساعت ده و نیم راه افتادیم به سمت مسجد بعدش ساعت دوازده مراسم تموم شد اومدم خونه گرفتیم خوابیدیم😴 امروز هم  بیدار شدیم و نماز ظهر خوندیم رفتیم ه...
6 مرداد 1402

سیلاممممممم

سلاممممم خب من امروز بلاخره زنگ زدم و ساعت کلاس زبانم رو درست کردم🥲 بعدش دیروز اولین جلسه کلاس کامپیوترم بودش✨ میخوام والیبال هم ثبت نام کنمممم🫠 پ.ن: امسال تابستون چه کلاسی میرید؟! 🥭🫂
12 تير 1402

خداوندااااااا😑🥴

اقا اومدم مهمونی بچه فامیل میخواست اول گوشیمو بگیره ازش گرفتم🫤 حالا این ماموریت گرفتن گوشیم از بچه فامیل به خوبی و خوشی موفق شد😶‍🌫️ الان قلیون روشن کرده بودن دارم خفه میشم قفسه سینه ام درد میکنه گلوم هم میسوزه احساس خفه شدن کلا دارم🥴🥲 حالا همه هم دارن همو دعوت میکنن قلیون بکشن😑 بابااااااا، فکر نمیکنن یه بدختی (بدبخت منظورم خودمم🥲)داره خفه میشه😑🔪 شما ها چطورین؟ چه خبر؟ چیکارا میکنید؟  امیدوارم وضعیتتون مثل من نباشه🥲🫡
8 تير 1402