دوستان خوب

سلام ما دو روز مهمون داشتیم ، چند تا از دوست ها مامانم اومده بودن خونه ی ما قبل از اینکه مهمان ها بیایند رفتم برای زینب دختر دوست مامانم و در واقع دوست خودم کادو بخرم رفتم کوچه پشتی خونمون یه مغازه لوازم آرایشی هست و فروشنده اش خانم هست برای همین خودم رفتم چون فروشنده اش خانم بود خودم رفتم خلاصه یه لاک نمازی و یه هدبند پروانه ای براش خریدم و بعد من و علی رفتیم حمام که یهو مهمون ها اومدن و یهو مامانم به من گفت فاطمه زود باش مهمون ها اومدن من سریع از حمام اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم رفتم بیرون و بعد علی اومد و بعدش هم مامانم اومد بعدش برای مهمان ها چایی و شکلات اوردیم و زینب هم به من علی هدیه داد منم هدیه ام رو به زینب دادم بعد من و زینب و علی رفتیم بازی کنیم زینب عروسکش دیانا را آورده بود منم عروسکام حلما ، طلا و حسنا رو آوردم علی هم عروسکش دارا رو آورد بعد باهم به عروسک هامون غذا دادیم عروسکی من و زینب بیبی بورن بود بهشون با شیشه شیر آب دادیم و به زور آب رو از توی مخزن عروسک ها خارج کردیم چون اون تو مونده بود بعد لباس عروسک  زینب براش بزرگ بود یه لباس عروسک بهش دادم بعد یکی دیگه از دوستای مامانم اومد بعد لاک زدیم و ما باهم با مخلوط کن اسباب بازی من آبمیوه درست کردیم و بعد کالسکه و کریر عروسک هامو آوردم که بریم پیکنیک بازی و خونه چادری علی رو درست کردیم تا بازی کنیم، وقتی بازی کردیم یکم خوراکی خوردیم و من به درست کردن عروسک با نمد رو یاد دادم یه بهش کوک دندون موشی رو رو یاد دادم بعد یه جوجه و یه خرگوش دوختیم من خودم چند تا عروسک دوختن فقط نینی وبلاگم ایراد پیدا کرده عکس ها رو پست نمیکنه هر موقع درست شد عکس ها رو میگذارم  بعد رفتیم پشت بوم اسکوتر بازی و همسایمون رو دیدیم، بعد باربی بازی و با باربی ها من و علی زینب باربی بازی کردیم بعد یکم باهم صحبت کردیم تا اینکه مهمون ها رفتند 🙂😉