نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
زمانی نوشتن مطالب وبلاگم رو خودم (نازنین فاطمه) به عهده گرفتمزمانی نوشتن مطالب وبلاگم رو خودم (نازنین فاطمه) به عهده گرفتم، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 11 ماه و 7 روز سن داره
فنچ های خوشگلم✨🪐فنچ های خوشگلم✨🪐، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

🤍𝐈𝐂𝐄 𝐁𝐄𝐀𝐑

🤍𝐈𝐂𝐄 𝐁𝐄𝐀𝐑

سفر به بندر انزلی

سلام ما اومدیم بند انزلی و خب بریم سراغ خاطراتش........ خب روز اول که اومدیم مهمان سرای محل کار بابام  اینجا توی دهکده ساحلی انزلی هست و توی این دهکده ساحلی بعضی از ویلا ها برای محل کار بابام هست و بعضی هاش برای محل کار بابام نیست و برای دیگران هست ما تو اینجا یه عالمه گل و گیاه و حشره پیدا کردیم تو روز اول یه عالمه حلزون پیدا کردیم و......  بعد از ظهرش رفتیم ساحل و من و داداشم کفش هامون رو تبدیل کردیم به کیسه ی ماسه چون توش کلی ماسه رفت😂 روز دوم میخواستیم بریم بازار ماهی فروش ها ماهی بگیریم یهو یه آقاهه دید پلاک ماشین ما برای تهران هست اومد گفت بیایین تالاب انزلی و........... بعد رفتیم تالاب انزلی  اونجا سوار قایق شد...
16 اسفند 1400

جوجه فنچ

سلام اینا جوجه فنچ هایی هستن که برای سری قبل بود چون الان پنج تا جوجه تو لانه هست.  خب جوجه کراملی اسمش طلایی  جوجه که روی زمین نشسته و زیر گلوش سفیده ریزه هست  جوجه ای که به زمین نگاه  میکنه و روی سرش سفیده  پوگو هست جوجه ای که  روی میله نشسته می می هست ...
2 اسفند 1400

صحنه ی ترسناک

بچه ها ما میخواستیم خونه مون رو رنگ و نقاشی،  کاغذ دیواری کنیم برای همین اومدیم خونه ی مامان بزرگام دیروز که خونه ی مامان مامانم بودم فنچ هارا گذاشتم خونه مامان بابام بعد تو خونه مامان بابام یه گربه زندگی میکنه این گربه اومده بود در بالکن چون من فنچ ها را گذاشته بودم دم بالکن یعنی تو خونه بعد این گربه به صورت خیلی مظلوم اومده بود این فنچ ها رو نگاه میکرد بعد فنچ ها هم پشت شان رو به گربه کرده بودند ولی خدا رو شکر گربه به شیشه ضربه نزد چون اونطوری فنچ ها می ترسیدند و دیگه.................. امروز هم گربه دوباره اومد خدا رو شکر امروز هم آورده بود بالا که ضربه بزنه به شیشه چرا میخواد بیاد؟ چون همسایه ها هی بهش غذا دادند این دیگه اینج...
29 بهمن 1400

کادوی روز پدر و داستان های امروز.....

سلام سلام امروز منو مامانم و علی رفتیم بیرون که برای روز پدر برای بابام یه کادو بخریم.  بله تو محله ی ما همه مغازه ای هست به جز لباس فروشی ما هر جا هم رفتیم فقط لباس زنانه و بچگانه داشتند،  چون اول نی میخواستیم برای بابا لباس بخریم من گفتم مامان اگه لباس پیدا نکردیم ــــــــــــــ بخریم برا این ننوشتم چی بخریم چون آخر سر  همونو خریدیم.  بعد لباس که پیدا نکردیم اومدیم از مغازه ای که سر کوچه بود یه ـــــــــــــــــــــ خریدیم بعدا عکس چیزی که خریدم رو میگذارم ولی الان نه به دلیل........  بعد اومدیم خونه  علی داشت میگفت من میخوام به بابا بگم براش چی خریدیم منم هی میگفتم علی این سوپرایزه ولی علی که از س...
24 بهمن 1400

لوکا

سلام سلام خب بچه ها من وقتی تکالیفم رو انجام میدم مامانم اجازه میده انیمیشن  ببینم خب امروز اومدم لوکا رو بهتون معرفی کنم  خیلی جذابه من و داداشم که خیلی دوست داشتیم😍😍😆😆😅😅😇😇 و اینکه لوکا فیلم سینماییه و فعلا لوکا1 اومده لوکا2 فقط 6 دقیقه هست هنوز کاملش نیومده حالا کی لوکا رو دیده؟  اگه دیدید دوست داشتید یا نه؟ اگه ندید من بهتون پیشنهاد میکنم ببینید جذابه من دوست داشتم البته هر کسی سلیقه ای داره شاید یکی مثل من دوست داشته باشه شاید هم یکی دوست نداشته باشه ...
21 بهمن 1400